عشق واقعی پارت ۱۴ ارسلان: دیانا دیانا : بله ارسلان: پانیذ اینا دعوت کنیم دیانا: بزار فردا ارسلان: خب الان چکار کنیم دیانا: منم نمیدونم ارسلان: ممد دعوت کنیم دیانا : آره ارسلان: واقعا ازت انتظار نداشتم دیانا: خب ببخشید ارسلان: بیا فیلم ببینیم دیانا : حوصله ندارم ارسلان ارسلان: بله دیانا : رومینا هنوز دوست داری ارسلان: نه دیانا : من احساس میکنم بهت وابسته شدم ارسلان: چه جرعتی داری بگی اگه تو الان احساس میکنی من خیلی وقته دیانا: راست میگی ارسلان: آره دیانا : نشستم روپاش .... چشاتو ببند ارسلان: باش .... چشامو بستم که یهو گرمی لباش روی لبام حس کردم دیانا: ارسلان هیچی نمی گفت ارسلان: عشقم تو هم از این کارا بلدی دیانا: نه تو فقط بلدی .... یهو رفتم تو بغلش ارسلان: بریم خونه نیکا و متین رضا و عسل هم هستند دیانا : نمیدونم ارسلان: میریم دیانا : باش .... رفتیم خونه نیکا نیکا: سلام دورت بگردم دیانا: سلام گلم ارسلان: ما هم بوق دیانا: دست ارسلان گرفتم ارسلان: عاشق همین لحظه بودم دیانا : رسیدی بهش ارسلان: هع متین: داداش خوبی عسل: سلام خوبی قشنگم دیانا: فدات تو خوبی ببخشید خیلی کمه بعدی خیلی زیاد

پاسخ به

×